قدس آنلاین - اگر بخواهیم چند شخصیت را در قرن گذشته به عنوان نماد موفقیت بشر در حوزههای گوناگون در نظر بگیریم، در حوزه هنر -بدون شک- نام چارلی چاپلین در بالاترین رده این فهرست مینشیند. محبوبیت و شهرت چاپلین در ابتدای قرن بیستم و چند دهه پس از آن چنان بالاست که اگر بخواهیم معنای کلمه «پدیده»- به معنای امروزی آن را- جست وجو کنیم، یکی از بهترین نمونهها چارلی چاپلین است. هنوز هم کسی نمیتواند خود را عاشق سینما بنامد و از آن بالا و پایین پریدنها، بازیگوشی با عصا، خندههای خاص و جنس نگاهش به شهر، انسان و زندگی، لذت نبرد. ...
«پسربچه»
شاید چندان به توضیح سالهای ابتدایی زندگی چارلی چاپلین نیاز نباشد چون آینه تمامنمای زندگی کودکی او را میتوان در فیلم پسربچه -آشکارا- دید. اما برای انگشت شمار کسانی که آن فیلم را ندیدهاند، باید گفت زندگی کودکی او سرشار از فقر و سختی بود و برخاستن او از آن فقر به ثروت چند سال بعدش، به اندازهای دراماتیک است که شاید بتوان آن را از داستان شاهزاده و گدای مارک تواین نیز غنیتر دانست! او که با مادر و برادرش زندگی میکرد از هفت سالگی به کار گماشته شد و 9سال بیش نداشت که مادرش را در پی سوءتغذیه و سفلیس، دچار فروپاشی ذهنی و در تیمارستان میدید. او و برادرش را پیش پدر دائمالخمرش فرستادند که شرایطش بهتر از شرایط آنها نبود. پدرش دو سال بعد در 38سالگی مُرد و او روزها در خیابان به دنبال غذا و جای خواب بود و البته در کنار آن، نگاهی به رویای همیشگیاش یعنی اجرا نیز داشت؛ بذر رویایی که پدر و مادرش که در کار نمایش در این گروه و آن گروه بودند، در دل او کاشتهاند و در آینده چه نمایشگری از او ساختند.
«سیرک»
او به خاطر زندگی پدر و مادرش با هنر نمایش- خاصه از نوع خیابانیاش- آشنا بود و هنوز پنج سال بیشتر نداشت که آماتور روی صحنه اجرا میکرد. او چنان از توانایی خود در نمایش مطمئن بود که در 13سالگی تحصیل را کنار گذاشت تا همه تمرکز خودش را روی اجرا بگذارد. کسانی که برای آزمون نمایش پیش آنها حضور می یافت، استعداد را در او می دیدند. نخستین نمایش حرفهای خود را در 14سالگی در برداشتی از نمایشنامه شرلوک هولمز اجرا کرد و با اینکه نقش کوتاهی داشت اما آنقدر خوب بود که چند ماه بعد، از او دعوت کردند تا اجرای اصلی این نمایشنامه را در کنار بازیگر سرشناس آن انجام دهد. پس از آن، قراردادها -یکی پس از دیگری- برای او میآمد و در نوجوانی، او به یک بازیگر سرشناس در لندن تبدیل شد و برخی او را بهترین کمدین جوان سال مینامیدند.
«حرفه تازه او»
گروه نمایش او که در انگلیس، نام و نشانی برای خود دست و پا کرده بود برای تجربه اندوزی و مطرح شدن بیشتر به آمریکا سفر کرد. آنجا شرکتهای فیلمسازی متمول و در حال رشد، بهترین جا برای چاپلین بود تا توانایی خودش را به رخ بکشد. هنوز چندی نگذشته بود که شرکتهای فیلمسازی آمریکایی برای امضای قرارداد با او صف کشیدند. او وارد بازیگری فیلم شد و در کنار بازی در فیلمهای ابتداییاش در آمریکا هنر کارگردانی را آموخت و سپس با خلق شخصیت معروفش به نام «ولگرد» با همان کلاه کوچک، شلوار گشاد، کت تنگ و سبیل زیر بینی، وارد دنیای تازهای شد. او کارگردانهای فیلمهایش را ناچار میکرد که با این کاراکتر در فیلمهایشان حاضر می شود، شرطی که انتقاد بسیاری از کارگردانها را برانگیخت اما این انتقادها برای ستاره ای در حال ظهور به نام چارلی چاپلین چندان اهمیت نداشت. او خودش کارگردانی را آغاز کرد و هفتهای یک فیلم کوتاه برای استودیویش میساخت که همه آنها خوشساخت بودند.
«مرد مال دوست»
چارلی چاپلین خیلی خوب کار میکرد و محبوبیتش روز به روز در آمریکا و در سراسر جهان نیز بیشتر میشد. همین برای او کافی بود که در قرارداد جدیدش پول بیشتری بخواهد. استودیوی «کیاستون» که کارش را در آنجا شروع کرده بود پیشنهاد حقوق هفتگی هزار دلاری (24232 دلار به ارزش سال 2016) را رد کرد اما مسئلهای نبود چون استودیویی دیگر 1200دلار دست به نقد ایستاده بود تا چارلی چاپلین با آنها قرارداد امضا کند. او برای آنها شرط کنترل کامل بر فیلمهایی که میسازد، نیز تعیین کرد. او اکنون یک ستاره تمام عیار شده بود، عروسکهایش ساخته میشدند، در مجلات برای او داستان مینوشتند و برایش آهنگ میساختند! میتوان گفت در معنای مدرن کلمه ستاره، او اولین ستاره بود. چارلی چاپلین وقتی 26ساله شد، سالانه 670هزار دلار -به پول آن زمان- در سال حقوق میگرفت که او را به یکی از پردرآمدترین اشخاص جهان تبدیل کرد.
«ضربه فنی»
همه این شهرت، قدرت و ثروت، دست چاپلین را برای فیلمسازی باز کرد و تازه هنوز آثار معروفش ساخته نشده بودند. او برای فیلم بزرگی مانند «جویندگان طلا» بودجه ای یک میلیون دلاری هزینه کرد که پیش از آن سابقه نداشت اما موفقیت او در گیشه و فروش 5میلیون دلاری این فیلم، خیال همه را آسوده کرد. چه کسی سکانس «خوردن کفش» را یا درگیریاش را با آن مرد بزرگجثه در کابین، دراین فیلم فراموش میکند؟ او با ساختن فیلم «سیرک» کیفیت کاری خود را باز هم به رخ همگان کشید و در اولین مراسم اسکار از او قدردانی شد اما چه کسی به اسکار اهمیت میداد؟... چاپلین از اسکار هم بزرگتر بود. با این همه اما هالیوود با ورود صدا به فیلمها در آستانه انقلابی تازه بود. چارلی نمی خواست از فیلمهای صامتش دست بکشد چون نمیدانست سخن گفتن کاراکتر ولگردش، از سوی مخاطبین چه بازخوردی دارد و شاید مطمئن بود تواناییهایش در پانتومیم از بین خواهد رفت. هرچند او از ورود صدا به فیلمهایش با استفاده از موسیقی استفاده کرد و خودش مانند همه کارهای فیلمهایش، به ساختن موزیک فیلم نیز پرداخت. او با روشنایی های شهر، عصر جدید و دیکتاتور بزرگ، بزرگترین جنگی که یک نفر میتوانست با سینمای صدا دار به پا کند، راه انداخت و تا آخرین نفس مبارزه کرد. این فیلمها در کنار فیلمهای با صدا عجیب به نظر میرسیدند اما هنوز فوقالعاده بودند و هنوز هم پس از گذشت سالها به عنوان شاهکار یاد میشوند.
«پشت صفحه نمایش»
پس از «دیکتاتور بزرگ»، دوران چاپلین رو به افول گذاشت. او دیگر توان مبارزه با سینمای با صدا را نداشت و اتهامات به او -با ادعای کمونیست بودن- و اخراجش از خاک آمریکا و نیز شاید مشکلات قضاییاش در ازدواج های پیاپی با زنان بسیار کم سنتر از او، محبوبیتش را کم کرده بود. اما ما در سالروز تولدش نمیخواهیم به قسمتهای تاریک پشت صفحه نمایش او بپردازیم.چاپلین و خدمتش به هنر انسانی چنان بزرگ است که باید آن چهره معصوم و ترحمانگیزش در فیلمها برای ما به همان زیبایی برای همیشه باقی بماند.
+ پس از تحریر: میان تیترهای گزارش از نام فیلم های چاپلین برگرفته شده اند.
نظر شما